گلچینی از بهترین اشعار رمانتیک برای بیو ❤️ با طعم عشق و احساس
بیوهای عاشقانه: بهترین اشعار رمانتیک برای پروفایل شما! ❤️️
دنبال یک بیوی جذاب و شاعرانه برای فضای مجازی خود میگردید؟ این گلچین از بهترین اشعار عاشقانه و رمانتیک شاعران بزرگ فارسی، حس و حال شما را به زیباترین شکل بیان میکند.
بیوهای عاشقانه و دلنشین
گر رود دیده و عقل و خرد و جان، تو مرو…
مولانا
باغت آباد است، حق داری که چادر سر کنی!
سیب صورت، چشم خرما، گونه حلوا، لب انار…
گر به لبهای تو ای دوست، لبانم برسد
من به شکرانه این وصل دهم جانم را
محمد عزیزی
من فقط با وصف زیبایی تو شاعر شدم
پیش چشمت اسم شاعر لایقم، هرچند نیست
کم نشو، دور نشو، بیتو جهانم خالیست…
عطر من شاید از پیراهن تو بپرد اما…
خیال تو از سر من هرگز…
حافظ صبور باش که در راه عاشقی
هر کس که جان نداد به جانان نمیرسد
ای صبا گر بگذری بر کوی مهرافشان دوست
یار ما را گو سلامی، دل همیشه یاد اوست
آفرین بر دل نرم تو، که از بهر ثواب
کشته غمزه خود را به نماز آمدهای!
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
از من گریزانی ولی
نگاهم میکنی و نگاهت می کنم
سخت است این دروغ که
نگویم چقدر دوستت دارم
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود بادهپرست
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پایی به چراغ تو ببینم چه شود
عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
بیا
دنیا نمیارزد
به این پرهیز و این دوری
فروغ فرخزاد
ور هیچ نباشد
چو تو هستی، همه هست…!
سعدی
بیوهای شعر زیبا و عمیق
نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست
گوش کن!
نبضِ دلم زمزمهاش با تو یکیست
مولانا
تو گر گناه من شوی، توبه نمیکنم ز تو
عذابست این جهان بیتو
مبادا یک زمان بیتو
گره گشایی دلهاست کار خنده تو…
از دیده برون مشو که نوری
وز سینه جدا مشو که جانی🌼
با آن که رفتهای و مرا بردهای ز یاد
میخواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
هرگز دلم ز کوی تو جای دگر نرفت
یک دم خیال روی توام از نظر نرفت
عبید زاکانی
خیال در همه عالم برفت و باز آمد
که از حضور تو خوشتر ندید جایی را
سعدی
هر کسی عشق را با زبانی بیان می کند،
و من و تو فقط با عطر آغوش هم…
و عشق
پزشک حاذقی است!
که نسخه تمام دردهایم را
لابلای موهای تو پیچید …
مهرداد حقمحمدی
راحت جانم تویی ای جان و ای جانان من…
بارها پرسیدهای
از نحوه دل دادنم
چشم تو در چشم من
دیگر نمی دانم چه شد
هنوز عشقِ تو
امیدبخشِ جانِ من است …
هوشنگ ابتهاج
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟
هر کسی رفت از این دل به جهنم اما…
تو نباید بروی از دل من، میفهمی؟
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
حمید مصدق
اشارهای، نظری
یا کرشمهای با تو
به شوق روی تو
با سر دویدنش با من
اشک در چشمان من طوفان غم دارد به دل
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز دل
رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
کسی چه میداند
من امروز چند بار فرو ریختم
چند بار دلتنگ شدم
از دیدن کسی که
فقط پیراهنش شبیه تو بود
گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه
دیوانهترین حس دنیاست
اندر دل بیوفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچکسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
بیوهای غمگین عاشقانه
لطفا این شعر را
آهسته بخوانید
رویِ سطرِ آخرِ گریههایش
خواب رفته است شاعر
رضا کاظمی
گاهی مسیر جاده به بن بست میرود
گاهی تمام حادثه از دست میرود
گاهی غریبهای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست میرود
مانند غریقی که پر از وحشت آب است
میگردم و دستم پی یک تکه طناب است
دلتنگی و تنهایی و اندوه و صبوری
این عاقبت تیره یک عاشق ناب است
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچلههاست
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود… آه… به اصرار خودت
دل نکن از من، گناه دارم
وفاداری را من به تو یاد دادم
نرو که خاطرات زیادی هست
که با تو در این کوچهها دارم
و این است تمام آنچه از تو باقی مانده
گرد و خاکی روی تمام وسایل
یک دفترچه خاطرات کهنه
و زنی که از سقف آویزان مانده
بگو از کدام جاده گذشتهای
که هرجا نگاه می کنم
ردی از پاییز بر آن مانده
بگو رد قدمهایت کجا رفتند
حالا که جا پای جایشان می گذارم؟
غم تو در دل من
مثل هر صبح جوانه می زد
به شب نرسیده این دل
در غم تو
در جای خالی تو
همه چیز را پس می زد
تو را مثل قانون…
کسی رعایت نمیکند؛
چرا غمگینی دلم؟
تو را برای شکستن سرشتهاند …!
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینم
همه حرف دلم با تو همین است که دوست
چـه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
نترسم که با دیگران خو کنی
تو با من چه کردی که با او کنی
شعرهای کوتاه و مناسب بیو
عشق حراج میکنی، قلب اجاره میدهی
نرخ خریدنت مرا خانه به دوش میکند
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بیتو خوش نباشد، رو قصه دگر کن
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را
ور هیچ نباشد
چو تو هستی، همه هست…!!
نام تو مرا همیشه مست میکند
بهتر از شراب، بهتر از تمام شعرهای ناب
تو بدون من مرا کم داری
من ولی بیتو جهانم خالیست
آن که رخسار تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
چشم تو نه یاقوت و عقیق و نه زمرد
فیروزهترین معدن الماس جهان است
فریاد ز بیمهریت ای گل که در این باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
باخبر باش که من غرق گناهم همه عمر
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابرویست کافرکیش
