بهرام بیضایی؛ روایت زندگی، مسیر هنری و ماندگارترین آثار
زندگینامه بهرام بیضایی؛ کارنامه هنری، فراز و فرودها و آثار شاخص
بهرام بیضایی فراتر از یک نام، یک ستون استوار در فرهنگ و هنر معاصر ایران است. او که سینما، تئاتر و ادبیات ایران را با نگاه عمیق و اسطورهشناسانهاش دگرگون کرد، مسیر پرفرازونشیبی را از کوچههای فقر تا قلههای افتخار جهانی پیمود.
کودکی در سایه فقر و طلوع در دنیای کلمات
بهرام بیضایی در ۵ دیماه ۱۳۱۷ در تهران چشم به جهان گشود. با وجود اینکه خانوادهاش ریشهای عمیق در ادب و هنر داشتند، اما دوران کودکی او با سختی و تنگدستی گذشت. پدرش، «ذکائی آرانی»، شاعری نامآشنا بود، اما هنر در آن روزگار نانوآب چندانی نداشت.
شاگردی که نمرهاش خوب نبود، اما همکلاسی بزرگان شد
شاید جالب باشد بدانید که بهرام بیضایی در دوران مدرسه هرگز شاگرد زرنگی نبود و نمرههای درخشانی نمیگرفت. با این حال، او در محیطی رشد کرد که نوابغ آینده ایران از جمله داریوش آشوری، نادر ابراهیمی و عبدالمجید ارفعی همکلاسیهایش بودند.
او پس از کنکور وارد رشته ادبیات دانشگاه تهران شد و زیر نظر استاد بزرگی چون دکتر معین نشست. اما روح پرسشگر او با سیستم آموزشی آن زمان اقناع نشد. او دانشگاه را رها کرد تا خودش به دنبال گمشدهاش، یعنی اساطیر و ریشههای نمایش ایرانی برود.
شکوفایی در دهه ۴۰: از نقد تا نمایشنامهنویسی
بیضایی از سال ۱۳۳۸ با نوشتن نقدها و پژوهشهای سینمایی قدم به دنیای حرفهای گذاشت. او با نوشتن نمایشنامههای عروسکی و سپس اثر ماندگار «پهلوان اکبر میمیرد»، لرزه بر اندام تئاتر سنتی ایران انداخت. این نمایش چنان با استقبال مواجه شد که حتی عالیرتبهترین مقامات کشور نیز به تماشای آن نشستند و نام بیضایی را به عنوان یک نابغه تثبیت کردند.
ورود به سینما و جادوی «رگبار»
دهه ۵۰ برای بیضایی، دهه دوربین و تصویر بود. او با ساخت فیلم «رگبار» در سال ۱۳۵۰، نگاهی نو و روشنفکرانه را وارد سینمای ایران کرد. اگرچه این فیلم در گیشه موفقیت عجیبی نداشت، اما منتقدان را وادار به تحسین کرد. در همین سالها بود که او به عنوان مدیر دپارتمان هنرهای نمایشی در دانشگاه تهران، نسل جدیدی از هنرمندان را تربیت کرد.
«مرگ یزدگرد»؛ شاهکاری که بر صحنه درخشید
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، بیضایی یکی از ماندگارترین آثار تاریخ نمایش ایران یعنی «مرگ یزدگرد» را خلق کرد. او در این اثر، تاریخ را از زاویه دید فرودستان (آسیابان و خانوادهاش) روایت کرد؛ اثری که هم بر صحنه تئاتر و هم در قالب فیلم سینمایی، شکوه هنر او را به رخ کشید.
مهاجرت، دلتنگی و بازگشتی برای «سگکُشی»
بیضایی مدتی به اروپا مهاجرت کرد، اما غربت و ناملایمات او را به وطن بازگرداند. بازگشت او در اواخر دهه ۷۰ با ساخت فیلم «سگکُشی» همراه بود. این فیلم نهتنها پرفروشترین اثر سال شد، بلکه به عنوان یکی از برترین تریلرهای جنایی تاریخ سینمای ایران در سطح بینالمللی شناخته شد.
سالهای آخر: استنفورد و دکتری افتخاری
در دههی اخیر، بیضایی در دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول به پژوهش و تدریس بود. او در سال ۱۳۹۶ دکتری افتخاری ادبیات را از دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند دریافت کرد. با وجود دوری از وطن، او هرگز نوشتن را رها نکرد و نمایشنامههایی را منتشر کرد که در ایران اجازه چاپ نداشتند.
اندیشههای بیضایی: هنر، فرهنگ و آیین
برای بیضایی، هنر ابزاری برای پالایش تفکر بود. او معتقد بود:
سینما: پناهگاهی تاریک بود که در آن میشد زندگیهایی را تجربه کرد که در واقعیت وجود نداشتند.
فرهنگ ایرانی: او عاشق ریشهها بود اما به “فرهنگ مقوایی” و سطحینگری انتقاد داشت. او معتقد بود بسیاری از آیینهای ما ریشه در هزاران سال پیش دارند که تغییر شکل دادهاند.
کوروساوا: بیضایی احترام زیادی برای آکیرا کوروساوا قائل بود، چرا که او توانسته بود پیوندی میان تئاتر سنتی ژاپن و سینمای مدرن ایجاد کند.
حسرت بزرگ: «کاش سینما را رها کرده بودم!»
بیضایی در جملاتی تلخ گفته بود که دشمنی دوستان و موانع بیشمار، زمان زیادی را از او گرفت. او معتقد بود سانسور سخت است، اما مقابله با حسادتها و کارشکنیهای داخلی دشوارتر است. با این حال، مژده شمسایی (همسرش) میگوید که عشق او به ایران چنان بود که با شنیدن نام وطن، اشک در چشمانش حلقه میزد.
غروب یک اسطوره در غربت
سرانجام، بهرام بیضایی در تاریخ ۵ دیماه ۱۴۰۴، درست در روز تولد ۸۷ سالگیاش، در ایالت کالیفرنیای آمریکا چشم از جهان فروبست. او در حالی رفت که قلبش در تهران و اتاق کارش مملو از نشانههایی از ایران بود.
